در سال سوم جنگ هفت ساله ، چنین مقدر شده بود که سرنوشت آمریکای شمالی در کرانههای رودخانه بزرگ سنت لورنس تعیین شود. کت قرمزهای بریتانیایی و فرمانده جوانشان، ژنرال جیمز وولف اقیانوس اطلس را تا کنار دیوارهای شهر کبک پیموده بودند تا با نیروهای لوئی ژوزف مونکالم، سردار خوش نام و باتجربه فرانسوی پنجه در پنجه بیفکنند. مونکالم تا این زمان همه تلاشهای بریتانیا برای تسلط بر کلنیهای فرنسوی در ساحل شرقی اقیانوس اطلس را ناکام نهاده بود. اما در پاییز ۱۷۵۸ با سقوط لوئیسبورگ و راه یافتن ناوگان بریتانیا به خلیج سنت لورنس و رودخانه آن، تهدید جدی مونترال، کبک و دره اوهایو شروع شد. مونکالم و ۱۴ هزار نفر نیرویش در کبک، تنها امید فرانسویها برای نگه داشتن جا پایشان در ساحل شرقی تا زمان رسیدن نیروهای کمکی از اروپا بودند.
وولف و ۸ هزار سربازش در معیت ناوگانی متشکل از ۴۹ کشتی و ۱۵۰ قایق تحت فرمان دریاسالار چارلز ساوندرس به اطراف کبک رسیدند. طلیعه ناوگان را جیمز کوک رهبری میکرد، مردی که نامش بعدها به خاطر رسیدن به استرالیا و زلاندنو و مدار جنوبگان و جزایر متعدد اقیانوسیه در تالار مکتشفان بزرگ تاریخ قرار گرفت. در ۲۸ ژوئن ۱۷۵۹ مردان وولف در ساحل پایین رودخانه سنت لورنس و در جزیره کوچک اورلئان قدم بر خشکی نهادند؛ رو به روی دیوارهای کبک در آن سوی رودخانه. توپخانهای که در این جا مستقر شد، ظرف روزهای بعد بخشی از دیوارهای کبک را با آتشباریاش خراب کرد، اقدامی که بیشتر نمایشی بود تا حائز اهمیت نظامی.
مونکالم میدانست کار سختی در پیش دارد، اما تجربه و خونسردیاش راهگشا بود. تلاشهای اولیه وولف برای رسیدن به ساحل دست چپ با دادن تلفات سنگین ناکام ماند. مواضع آتش باری متراکمی که نیروهای مونکالم ساخته بودند، کت قرمزها را به هنگام پیاده شدن در ساحل به طعمه ساده ای بدل میکرد، در بیوپورت فرانسویان با تلفاتی ۶۰ نفره، ۵۰۰ نفر از نیروهای دشمن را کشتند و زخمی کردند. درگیری بیوپورت به مدافعان کبک روحیهای مضاعف بخشید و از آن سو سردار جوان بریتانیایی را به خشم آورد . تلاش وولف برای بیرون کشیدن مونکالم از راه تخریب سکونتگاههای فرنسوی در طول مسیر رودخانه سنت لورنس سودی نداشت و به ناچار ، بریتانیاییها به کنترل مسیر رودخانه کفایت کردند.

نگاره ای معاصر از پیاده شدن قوای بریتانیا در ساحل کبک
دو ماه بعد اردوگاه وولف وضعی ناامیدکننده داشت، بسیاری از نیروها از جمله خود او در بستر بیماری افتاده بودند، خبری که رسیدنش به کبک سرور آفرین بود. اگر تا پایان تابستان حملهای انجام نمی شد، مردان وولف شکست خورده بودند.
کسی نمی داند تصمیم وولف در ۱۲ سپتامبر از کجا نشات می گرفت: مرگ شرافتمندانه و رفتن به استقبالش ، بدحالی و هذیان گویی ناشی از نشئگی داروهای مسکن… یا ریسکهایی که سرداران بزرگ می کنند؟! وولف ۳۲ ساله وضعیتی شبیه اسکندر جوان در گرانیکوس و گاوگاملا داشت. اگر مدافعان فرانسوی در پای صخره های آنسافولون در ۱۰ کیلومتری جنوب غرب کبک نیروهای آماده و گوش به زنگ می داشتند، کل لشکرکشی بریتانیا بر باد می رفت.
اما نیمه شب منتهی به ۱۳ سپتامبر ۱۷۵۹، بخت یار بریتانیاییها بود . قایق های بریتانیایی را کسی ندید یا اگر دید، گمان برد شناورهای خودی هستند که از مونترال می آیند. ۲۴ داوطلبی که همراه سرهنگ ویلیام هو پا بر صخره های آنسافولون نهادند، پیشاهنگ ۵ هزار سرباز منظم شدند که به زودی مزارع آبراهام در غرب کبک را به رنگ سرخ درآوردند.
مونکالم با شنیدن خبر پیاده شدن دشمن در غرب ، دریافت زمان اندکی دارد، منتظر نیروهایش در بیوپورت نماند و سوار بر اسب سیاه رنگش به سوی دشمن تاخت. در نبردی که در پی آمد، تفنگچیان خبره و آموزش دیده بریتانیایی برتر از نیروهای مونکالم بودند که بخش عمدهشان را میلیشیای محلی و متحدان سرخپوست تشکیل می دادند.

نقشه نبرد کبک، ۱۷۵۹
نبرد دشت آبراهام میدان سردارکشان بود: وولف در همان دقایق اولیه هدف دو گلوله قرار گرفت و روی دست افسران جان داد. ترکش های گلوله توپی که بر کمر مونکالم نشست نیز فرانسوی شکست خورده را صبح روز بعد از پا درآورد. ۵ روز بعد پیر وادریل، فرماندار کبک با امضای پیمان تسلیم شهر را تحویل کت قرمزها داد و همراه بازمانده مدافعان راهی مونترال شد. لشکر ۷ هزار نفری ژنرال لویس که بهار سال بعد راهی کبک شد هر چند در دشت باز پیروز بود، از دیوارهای کبک نگذشت. محاصره دریایی که ویلییام پیت، وزیر خارجه امپراتوری بریتانیا طراحی کرده بود سرانجام فرانسویان را از پا در آورد. مونترال در پاییز ۱۷۶۰ در برابر ۱۷ هزار نیروی آمریکایی و بریتانیایی تسلیم شد. پیروزی کامل بود. سال ۱۷۵۹ «سال شگفتی ها»ی تاریخ بریتانیا بود و نام جیمز وولف و ویلیام پیت را جاودانه کرد. از نبرد پلاسی در بنگال هند تا سنگال در ساحل غربی آفریقا و کانادا در بر جدید، امپراتوری ماورای بحار بریتانیا به ضرر خاندان بوربون گسترش یافت. پیمان پاریس در فوریه ۱۷۶۳ سوای هائیتی و نیمه غربی لوئیزیانا چیزی در چنته فرانسویان در آمریکای شمالی باقی نگذاشت.

«مرگ ژنرال وولف» ، اثر بنجامین وست ، تاریخ اتمام اثر ۱۷۷۰
فرانسه هر چند با کمک به ارتش قاره ای واشنگتن و جفرسون در سال های جنگ استقلال از بریتانیا انتقام کشید، دیگر نتوانست در سیاست آن سوی اقیانوس اطلس نقشی ایفا کند. ژنرال لکلر و نیروی ۳۰ هزار نفره ای که ناپلئون در پایان سال ۱۸۰۱ به سنت دومینیکو فرستاد شاید می توانست با خدعه و نیرنگ اسپارتاکوس زمانه، توسن لوورتور را در بند کند، در برابر تب زرد و آرمانی که لوورتور در دل سیاهان هائیتی کاشته بود تاب پایداری نداشت. دو سوم از مردان لوکلر و خود او را تب زرد به دیار نیستی فرستاد. رسیدن خبر فاجعه هائیتی و پیروزی آزادیخواهان سیاه پوست به پاریس کافی بود تا امپراتور را قانع کند دیگر جایی برای ماندن در آمریکای شمالی نیست. پس از کش و قوسی فراوان، تالران، این مرد هزار رنگ سیاست فرانسه که اکنون وزیر خارجه ناپلئون بود، در ۱۸۰۳ بازمانده لوئیزیانا را محترمانه به بهای ۱۵ میلیون دلار به نمایندگان توماس جفرسون که جیمز مونرو، رئیس جمهور بعدی نیز در میانشان بود فروخت. وسعت ایالات متحده این چنین دو برابر شد و سال بعد مریوتر لوییس و ویلیام کلارک سفری اکتشافی را شروع کردند که از ساحل می سی سی پی آغاز شد و آن سوی کوه های راکی در ساحل اقیانوس آرام خاتمه یافت. سرزمینی که بعدها شهرهای سیاتل و پورتلند در آن بنیان نهاده شدند.
دیدگاه خود را بنویسید